نيابت عام امام غايب از مرجعيت تقليد تا ولايت فقيه (2)

نويسنده:غلامرضا پرهيزكار




نيابت سياسي:

شيعيان كه در زمان رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله ‌در اقليت واقع شدند، در حيات ديني سياسي خود تحت فشارهاي متفاوت و گسترده‌اي قرار گرفتند و از همين‌ رو از جمله اموري‌ كه از سوي امامان معصوم عليه السلام براي صيانت از شيعه رواج يافت، مسأله تقيه بود و اين، از وضع بغرنجي حكايت مي‌‌كند كه شيعيان با آن دست به گريبان بوده‌اند.
با وجود فاصله‌اي كه شيعه از عمل سياسي گرفت، به لحاظ نظري، امامان عليه السلام در آنچه با اصحاب خود و به ويژه با اصحاب خاص خود در ميان مي‌‌گذاشتند، چارچوب‌ها و قواعد مربوط به نظام سياسي اسلام را بيان مي‌‌كردند. در دوره‌اي كه عالمان ديني به جمع‌آوري و تدوين روايات روي آوردند، رواياتي كه به طور مستقيم يا غير مستقيم با مسائل سياسي اسلام مرتبط مي‌‌شد، ‌در كتب روايي و فقهي دسته ‌بندي گرديد. علاوه بر آن، تغيير منزلت عالمان ديني در اين دوره، از راويان (كه اقتضاي عصر ظهور و آغاز عصر غيبت بود) به مجتهدان (كه اقتضاي عصر غيبت و مسائل مستحدثه اين دوره بود)، باعث پويايي فقه و رشد مرجعيت و توجه به مسائل سياسي دين شد؛ چنان‌كه با تشكيل دولت‌هاي شيعي در قرن‌هاي چهار، پنج و شش هجري، برخي مشكلات برطرف گرديد و براي شيعه فضاي مناسب‌تري براي فعاليت‌هاي سياسي ـ چه به لحاظ نظري و چه عملي ـ فراهم آمد.
در قرن چهارم، تشيع گسترش يافت و يكي از علل عمده آن، تشكيل دولت‌هاي شيعي بود. در مصر فاطميان، در سوريه حمدانيان، در يمن زيدي‌ها و در عراق و ايران آل بويه حكومت كردند و قرمطيان نيز بر برخي مناطق دست يافتند (ذبيح زاده، 1383: ج1، ص129).
در اين ميان، دولت آل بويه كه بر بخش‌هايي از عراق و ايران حكومت مي‌‌كرد، بيشترين نقش را در ترويج شيعه، رفع تقيه و رسمي ‌شدن شيعه داشت. آل‌بويه، ‌با علما رابطه خوبي داشت و مظاهر شيعي را ترويج كرد (حسينيان، 1380: ص121- 133).
اين عوامل، زمينه را براي تحول در مفهوم نيابت عام و طرح نيابت سياسي فراهم ‌ساخت. ‌بر اساس توقيع حضرت به سفير دوم «علماي اماميه زعامت جامعه اماميه را در حل و فصل امور مذهبي برعهده گرفتند. هرچند اين زعامت ديني، هرگز آن‌ها را در مقام حاملان خلافت امام معصوم نمي‌‌نهاد؛ اما پس از گذار فقه اماميه از مكتب اهل حديث به مكتب متكلمان و تأسيس سازمان اجتهاد در فقه، باعث ايجاد اين گرايش در فقها شد كه به تبيين نحوه مشاركت اماميه در امور عامه و توضيح چگونگي عملكرد سياسي، اجتماعي و اقتصادي اماميه بپردازند» (كريمي زنجاني اصل، 1380: ص99-100).
در توقيع حضرت، دو واژه اساسي وجود دارد؛ يكي راويان و ديگري حوادث واقعه. در اثر تغييرات و اقتضاءات جديد، «راويان» به «مجتهدان» تحول و ـ به بياني ـ تكامل يافتند. اما «حوادث واقعه» كه برداشت اوليه از آن، پاسخ‌گويي به پرسش‌هاي ديني بود، از همان آغاز ظرفيت تفسيري سترگ‌تر را داشت؛ زيرا منظور از حوادث، رخدادها و اتفاق‌هاي خارجي است. اين رخدادها، ضمن اين‌كه براي مواجهه با آن، بايد دانست كه چه بايد كرد، بايد در قبالش كاري و عملي نيز انجام داد. اين عمل، اگر حالت جمعي و سازمان يافته به خود بگيرد، عمدتاً در قالب حكومت معنا مي‌‌يابد. در اين صورت، مراجعه به راويان يا مجتهدان در حوادث واقعه، معنا و مفهومي‌ سياسي دارد كه نتيجه‌اش توسعه نيابت سياسي است.
پيشينه توجه به نيابت سياسي را در غيبت صغرا و در آثار كليني مي‌‌توان پي‌جست. كليني (م 328 يا 329ق) كتاب كافي را در شهر بغداد نگاشت كه زير نفوذ عباسيان ضد شيعه قرارداشت؛ با اين وجود، بخشي‌ از كتاب را به اوصاف واليان الهي و طاغوتي اختصاص داد. اين كار، زماني صورت گرفت كه جهان اسلام شاهد شورش‌هايي برضد عباسيان از سوي كساني چون قرامطه بود (ذبيح‌زاده، همان: 98).
پس از كليني در آثار ديگر محدثان و فقيهان شاهد طرح مباحث حكومتي در ابواب مختلف كتاب‌هاي روايي و فقهي هستيم. با مراجعه به اين آثار، [2] مي‌‌توان حدس زد هر قدر به سده‌هاي اخير نزديك مي‌‌شويم، اولاً مباحث بيشتري از مباحث حكومتي مورد توجه قرار گرفته است و ثانياً مجموعه بيشتري از وظايف را كه در آغاز به امام عجل الله تعالي فرجه الشريف نسبت مي‌‌دادند به نايب امام يعني فقيهان جامع الشرايط نسبت داده‌اند؛ براي مثال حجم مباحث حكومتي كه شيخ طوسي (385-460 ‌ق) در النهايه في مجرد الفقه و الفتوي يا در المبسوط في الفقه الاماميه مطرح مي‌‌كند، كمتر از آن چيزي است كه محقق كركي (868-940‌ق) در جامع المقاصد يا صاحب جواهر (م 1266‌ق) در جواهر الكلام بيان مي‌کند و سرانجام همه اين‌ها، کمتر از چيزي است که امام خميني (1280- 1368ه‌ش) در باب حوزه اختيارات ولي فقيه مطرح مي‌نمايد.
علما و فقهاي شيعه به مرور زمان اين حقوق ويژه (اجراي حدود، امامت نماز جمعه، جمع‌آوري وجوه شرعي، صدور حكم جهاد) را به خود اختصاص دادند؛ جرياني كه قرن‌ها ادامه يافته است، كليني در زمان آل بويه، شيعيان را ترغيب مي‌‌كرد كه هنگام بروز اختلاف، از قضاوت حاكم غير ديني تبعيت نكنند. شيخ مفيد، حق اعمال و اجراي حدود قرآني را حق مسلم علما فرض مي‌‌كرد يا شيخ طوسي … (هاينس هالم، 1384: ص113).
البته در اين نظريات و تحولات آن، افت و خيز‌هايي قابل مشاهده است؛ مثلاً شيخ مفيد در قرن چهارم مسأله برپايي نمازهاي فطر و قربان را به وسيله فقيهان مطرح مي‌‌كند و آن را تفويض شده از ناحيه ائمه عليه السلام مي‌‌داند (مفيد، همان: ص811 به نقل: قاسمي، همان: ج1، ص100)؛ اما در قرن‌هاي بعد، ممكن است اين نظر را نپذيرفته باشند.
اين مسأله، گاه ريشه در مباني استنباط فقهي و اصولي عالمان دارد و گاه نيز ريشه در واقعيت‌هاي سياسي‌ ـ اجتماعي دوره‌هايي که آن عالمان ديني آن را تجربه مي‌کرده‌اند. نمي‌‌توان تأثير رخدادهاي سياسي و اقتضاءات زمانه را در مطرح شدن يا مغفول ماندن، برجسته شدن يا كم ‌رنگ شدن برخي مسائل فقهي انكار كرد؛ از اين رو و در اين بحث، نبايد از توجه به دوره‌هاي تاريخي كه حاكمان فشار كمتري بر شيعيان آوردند يا تمايل به همكاري با عالمان شيعي يافتند يا نقشي كه برخي عالمان در حكومت‌ها داشتند، غافل شد.
از دوره‌هاي مهم براي شيعيان، دوران آل بويه است. در اين دوره، شاهد رشد علمي‌ و نظام يافتگي منابع روايي و فقهي شيعه هستيم. البته برخي عالمان، سطحي از مشاركت در عمل سياسي نيز داشتند. پس از آن، دوره مغول‌ها حائز اهميت است. مغول‌ها حاكماني غير مسلمان بودند و از اين‌رو به شيعيان حساسيت منفي نداشتند؛ غير از آن‌كه چهار نفر از سلاطين مغول مسلمان شدند و در اين ميان، سلطان محمود سني، گرايش شيعي داشت و سلطان محمد خدابنده، شيعه شد و برخي مظاهر شيعي را رواج داد. در عصر او، تعداد زيادي از مردم شيعه شدند. در اين دوره كساني همچون خواجه نصير الدين طوسي و علامه حلي به دربار راه يافتند (حسينيان، همان: ص149-151).
نقش علامه حلي كه ‌با مسائل حكومتي بي‌ارتباط نبود، در برخي تحولات بعدي در خصوص اجتهاد فقيهان غير قابل انكار است. او با طرح مباحثي چون امكان راهيابي خطا در فهم مجتهد و شرط زنده بودن مجتهد، زمينه‌ساز تأسيس فقهي پويا و ورود مجتهدان به عرصه سياست شد. مبناي نظري آنچه را امروز در ايران مي‌‌گذرد (ايفاي نقش سياسي مجتهدان) علامه حلي فراهم ساخت (هاينس هالم، همان: ص130-135).
روي كارآمدن صفويه (970-1148‌ق) در ايران و رسمي ‌ساختن مذهب تشيع و دعوت از عالمان شيعي براي مهاجرت به ايران، باعث رشد فقه سياسي در ايران شد؛ زيرا ابتدايي‌‌ترين نيازهاي يك حكومت ديني را فقه و اجتهاد مي‌‌تواند برطرف كند، نه عرفان و تفسير و كلام و امثال آن. فقه با هنجارها و قواعد زندگي سر و كار دارد و حكومت نيز به اين دسته از امور، نياز مبرم دارد. البته نه فقه همه دين است و نه همه نيازهاي ديني يك حكومت، نيازهاي فقهي است؛ لكن فقه، تأمين كننده قوانين لازم براي اداره زندگي و حكومت ‌داري است.
در آن زمان، صوفي‌گري در ايران رواج داشت؛ اما دانش شيعي و اسلام فقاهتي كه از عراق به ايران آمد، چندان با تصوف ميانه‌اي نداشت و باعث شد تصوف بازاري به مرور نفوذ خود را از دست بدهد؛ ليكن برخي از آموزه‌هاي عارفانه آن كه با روايات اهل بيت عليه السلام هماهنگ بود، توانست ميان عالمان نسل غمياني صفوي جاي خود را باز كند. نتيجه آن شد كه عالماني عارف مسلك به وجود آيند كه به انديشه‌هاي اشراقي عشق مي‌‌ورزيدند و در عين حال، در امر شريعت سخت گير و احياناً خود منصب شيخ الاسلامي داشتند (جعفريان، 1370: ص243-244).
فقيهان، زبان فارسي را كه در انحصار صوفيان و مكاتب عرفاني بود تسخير كردند و با نوشتن فقه به زبان فارسي، تفسير شريعت ‌مدارانه‌اي از تشيع را الگوي جا افتاده دين ‌داري اجتماعي نمودند. فارسي نويسي فقيهان، باعث همه فهم شدن فقه شد. از سويي مجادلات فقهي مطرح شده بر سر وجوب اقامه نماز جمعه و جواز يا عدم جواز بقاي بر تقليد ميت، از جمله بحث‌هايي به شمار مي‌‌رود كه آثار سياسي و اجتماعي آن، تا به امروز بر جاي مانده است. در دوران صفويه، مفهوم تازه‌اي از مجتهد زاده شد. مجتهد متولي اخلاق و هنجارهاي اجتماعي شد و مشروع‌ترين مقام را براي تدبير شؤون دنيوي و اخروي يافت. برخي شاهان صفوي، تاج خود را از فقيه دوران و مجتهد اعلم عصر دريافت مي‌‌كردند (رولاجوردي، 1384: ج1: ص29-33).
در اين دوران، نايبان عام امام كه پيش‌تر در محافل علمي‌خود به تحقيق و تدريس و بين مردم به تبليغ و ترويج دين مي‌‌پرداختند، موقعيت سياسي وافري يافتند و مباحث فقهي نيز در مواجهه با مسائل اجتماعي و سياسي طراوت تازه‌اي يافت و فقه سياسي عميق‌تر و گسترده‌تر از پيش مطرح شد. در اين زمينه آثار محقق كركي قابل تأمل است؛ چنانكه فقيهان زيادي پس از كركي متأثر از او بودند (مدرسي طباطبايي، 1362: ج2، ص72).
مسأله مهمي ‌كه در كلام و فقه امامي ريشه داشت و در اين دوران امكان ظهور سياسي و اجتماعي يافت، مسأله نيابت عام فقيهان در عصر غيبت است. هرچند مفهوم آن و تعبيرهاي مشابه آن از همان آغاز غيبت كبرا مطرح بود، تعبير نيابت عام را اول بار شهيد اول و سپس محقق كركي در دوره صفوي به كار برد. اين تعبير را بيش از همه صاحب جواهر استفاده کرده است (قاسمي و همكاران، 1384: ج1، ص19). در عصر صفوي، علما با اين عنوان از سوي پادشاهان مورد خطاب واقع مي‌شدند؛ مثلاً شاه طهماسب در فرماني به کارگزاران خود مبني بر اطاعت از محقق کرکي و پذيرش عزل و نصب‌هاي محقق، در ابتداي نامه او را نايب الامام عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌نامد و در ادامه مي‌آورد:
… مقرر فرموديم که سادات عظام و اکابر و اشراف فخام و امرا و وزرا و ساير ارکان دولت عالي صفات، مومي اليه( محقق کرکي) را مقتدا و پيشواي خود دانسته، در جميع امور اطاعت و انقياد به تقديم رسانده، آنچه امر نمايد مأمور و آنچه نهي نمايد منهي بوده … (ذبيح‌زاده، همان: ج2، ص69).
شاه طهماسب حتي به محقق مي‌گفت: «تو به حاکميت سزاوار‌تري؛ چون نايب ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف هستي، و من از عمال تو هستم و دستورهاي تو را به اجرا در مي‌آورم…» (ذبيح‌زاده، همان: ص65).
عملياتي شدن ايده نيابت و طرح آن در عرصه سياست، با توجه به پيوندي که عالمان با مردم و حکومت داشتند، به گسترش و مردمي ‌شدن بيشتر آن مي‌انجاميد و فقيهان نيز تجربه ديگري از كار سياسي را پشت سر مي‌‌گذاشتند. علاوه بر آن، رشد فقه و اجتهاد، نگارش فارسي رساله‌هاي عمليه، گسترش اجتماعيِ مرجعيت ديني و نهادينه شدن آن ـ آن هم در چارچوب فقه و اجتهاد و نه كلام يا حديث يا چيزي ديگر ـ زمينه‌ساز تحولات بعدي در ايران شد. برخي، نقش اين تحولات را در ارزيابي ريشه‌هاي انقلاب ديني ايران مهم مي‌دانند.
به هر تقدير توسعه نيابت به نيابت سياسي و گسترش نيابت سياسي ـ چه به لحاظ افزايش حوزه اختيارات و تعميق مباحث بين فقيهان، و چه به لحاظ گرايش‌ها و تلقي‌هاي مردمي دربارة آن ـ جريان امامت و مهدويت را در ايران وارد مراحل جديدتري كرد.
در مراحل بعدي و با ورود استعمار به ايران و مبارزه علما با آن، نقش سياسي نايبان امام غايب عجل الله تعالي فرجه الشريف برجسته‌تر شد؛ در بعد نظامي، فتواهاي جهاد در عراق و ايران و در بعد فرهنگي- سياسي جريان تحريم توتون و تنباكو، نمونه‌هاي بارزي از آن است (مكارم شيرازي، 1385: ص129-132). نكته قابل توجه در نامه دو سطري ميرزاي شيرازي آن است كه مسأله تحريم توتون و تنباكو را در حكم محاربه با امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌‌داند: «بسم الله الرحمن الرحيم. اليوم استعمال تنباکو و توتون بأي نحو کان در حکم محاربه با امام زمان است عجل الله فرجه» (كرماني، 1362: ص19). ميرزاي شيرازي با اين كار، باور مهدوي مردم را برمي‌انگيزاند، نه اين‌كه صرفاً خواستار يك رفتار فقهي باشد. شور آفريني مردمي ‌و تأثير فوري اين دست ‌نوشته، حتي در حرم‌‌سراي ناصرالدين شاه، مشهور است.
پس از آن، برجسته‌ترين نمونه قابل بررسي، مشروطيت است. در اين دوره، عالمان ديني و مراجع تقليد وقت، با نگاه‌هاي خاصي که به حکومت در عصر غيبت داشتند، وارد ميدان شدند و افقي جديد فرا روي حکومت ديني گشودند. آنان در نقش نايبان عام امام غايب عجل الله تعالي فرجه الشريف به فعاليت‌هاي جديدي پرداخته و وارد ميدان مبارزه با حکومت‌هاي نامشروع و عصر غيبت شدند. اين مبارزه، در انقلاب اسلامي عمق و گستردگي بيشتري يافت؛ به طوري که امام خميني رحمه الله ضمن مبارزه ريشه‌اي با اساس حکومت طاغوت، تأسيس حکومت ديني متناسب با شرايط عصر غيبت و در چارچوب امامت و نيابت عام از امام غايب عجل الله تعالي فرجه الشريف را مطرح كرد. در شرايط جديد، ولايت فقيه که شکل تکامل يافته‌تري از نيابت عام در مقايسه با مرجعيت تقليد بود، زمينه مطرح شدن يافت. اين بحث را پس از نيابت معنوي، پي‌ خواهيم گرفت.

پی نوشت :

[2].‌ براي دريافت مجموعه نظراتي كه فقها در خصوص مسائل حكومتي و نيابت سياسي بيان كرده‌اند و مشاهده تحولات تدريجي آن طي قرون گذشته تا قرن سيزده هجري كتاب گرانسنگ فقيهان امامي ‌و عرصه‌هاي ولايت فقيه اثر محمدعلي قاسمي و همكاران پيشنهاد مي‌‌شود.

منبع:http://www.entizar.ir